• نامه ها
  • به معاويه
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

به معاويه

«1037»

(55) و من كتاب له ( عليه  السلام  ) إلى معاوية  

«1038»

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا وَ ابْتَلَى فِيهَا أَهْلَهَا لِيَعْلَمَ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًاوَ لَسْنَا لِلدُّنْيَا خُلِقْنَا وَ لَا بِالسَّعْيِ فِيهَا أُمِرْنَا وَ إِنَّمَا وُضِعْنَا فِيهَا لِنُبْتَلَي بِهَا وَ قَدِ ابْتَلَانِي اللَّهُ بِكَ وَ ابْتَلَاكَ بِي فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّةً عَلَى الْآخَرِ فَعَدَوْتَ عَلَى طَلَبِ الدُّنْيَا بِتَأْوِيلِ الْقُرْآنِ وَ طَلَبْتَنِي بِمَا لَمْ تَجْنِ يَدِي وَ لَا لِسَانِي وَ عَصَبْتَهُ أَنْتَ وَ أَهْلُ الشَّامِ بِي وَ أَلَبَّ عَالِمُكُمْ جَاهِلَكُمْ وَ قَائِمُكُمْ قَاعِدَكُمْ فَاتَّقِ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ وَ نَازِعِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ وَ اصْرِفْ إِلَى الْآخِرَةِ وَجْهَكَ فَهِيَ طَرِيقُنَا وَ طَرِيقُكَ وَ احْذَرْ أَنْ يُصِيبَكَ اللَّهُ مِنْهُ بِعَاجِلِ قَارِعَةٍ تَمَسُّ الْأَصْلَ وَ تَقْطَعُ الدَّابِرَ فَإِنِّي أُولِي لَكَ بِاللَّهِ أَلِيَّةً غَيْرَ فَاجِرَةٍ لَئِنْ جَمَعَتْنِي وَ إِيَّاكَ جَوَامِعُ الْأَقْدَارِ لَا أَزَالُ بِبَاحَتِكَ ( حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ) .


ص1038

 از نامه هاى آن حضرت عليه السّلام است به معاويه (در اندرز باو) 1-  پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم، خداوند سبحان دنيا را براى آخرت قرار داده، و (با اينكه به آشكار و نهانها دانا است) اهل دنيا را در آن بيازمود تا بداند (به ديگران هويدا سازد) كه كردار كدامين ايشان نيكوتر است، و ما براى دنيا آفريده نشده و به كوشش در (كار) آن مأمور نگشته ايم (اگر چه هر كس براى طلب روزى ناچار مى كوشد، ولى اصل كوشش در كار آخرتست)  

 ص1039

و ما را بدنيا آورده اند كه با آن آزمايش شويم (تا نيكوكار و بدكار آشكار شوند) 2-  و خداوند مرا بتو و ترا بمن مبتلى ساخته و آزمايش نموده و يكى از ما را حجّت ديگرى قرار داده است (مرا بر تو حجّت گردانيده، يا آنكه هر يك را بر ديگرى حجّت قرار داده و معاويه نيز بر آن حضرت حجّت بوده كه اگر در صدد دفع فساد او بر نمى آمد بازخواست مى شد) پس براى دنيا طلبى بتأويل قرآن شتافتى (از معنى حقيقى آن چشم پوشيده به انديشه نادرست خود بمردم فهماندى، چنانكه باهل شام مى گفت: من متصدّى امر عثمان هستم و خداوند در قرآن كريم س 17 ى 33 فرموده: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً يعنى كسيكه به ستم و ناحقّ كشته شود ما ولىّ و وارث او را مسلّط گردانيديم «تا كشنده را بقصاص رسانده از او انتقام كشد») و از من چيزى (خون عثمان را) خواستى كه دست و زبانم جنايت و گناهى مرتكب نشده (نه او را كشتم و نه به كشتنش دستور دادم) و تو با اهل شام مرا به خون عثمان گرفتيد، و بر انگيخت فهميده شما نادانتان و ايستاده شما نشسته تان را (با چنين سخنان نادرست يكديگر را بر من شورا نديد) 3-  پس در باره خود از خدا بترس، و با شيطان ايستادگى كرده مهارت را از چنگش بيرون كن، و رو بآخرت آور كه راه ما و تو است (همه به آن راه خواهيم رفت) 4-  و بترس از اينكه خداوند از جانب خود ترا به بلاى شتابنده گرفتار نمايد كه به اصل و بنيانت رسيده و عقبت را ببرد (چنان بلائى كه از تو و نسلت اثرى باقى نگذارد، در قرآن كريم س 6 ى 45 مى فرمايد: فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا يعنى دنباله گروه ستمكار بريده شد. اشاره باينكه نسل ايشان باقى نماند) من براى تو بخدا سوگند ياد مي كنم سوگندى كه دروغ در آن راه ندارد كه اگر مقدّرات گرد آورنده من و تو را بهم رساند همواره با تو مى مانم ( حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ س 7 ى 87 يعنى) تا خدا بين ما حكم كند (ترا بكيفر ظلم و ستم كه كرده اى برساند) كه او بهترين داد رسان است.